«پادشاه شن» مهم ترین فیلم این روزها در جهان عرب است، فیلمی که هر چند هنوز عرضه نشده و حتی به زبان انگلیسی ساخته شده اما به دلیل مضمونش به جنجالی بزرگ تبدیل شده است.
امام هادی(علیه السلام) و یک نکته از روانشناسی اجتماعی
در این نوشتار قصد داریم تنها به عنوان نمونه، به ترجمه و شرح یکی از روایات صادره از ائمهی معصومین (علیهمالسلام) که در آن به یک مسأله از مسایل روانشناسی اجتماعی اشاره شده است، بپردازیم. این روایت از میان روایات صادره از امام هادی (علیهالسلام) انتخاب شده است.
بررسی تأثیرات متقابل فرد و اجتماع و توجه به تعامل میان فرد و جامعه، موضوعی نیست که صرفاً در عصر حاضر و با ظهور علم روانشناسی جدید به آن توجه شده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روانشناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. در یک تعریف ساده، روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعهی رفتار متقابل بین انسانها یا علم مطالعهی تعامل انسانها شناخته میشود. رفتار فرد در گروه، مسألهی هم رنگی، بررسی نگرش و تغییرات آن، تأثیر عوامل اجتماعی روی رفتار، توجیه خود و ... عمدهترین مباحث مورد علاقهی روانشناسان اجتماعی است.
با توجه به این نکته که اهل بیت (علیهمالسلام)، حاملان و وارثان وحی و علوم انبیا و خزانه داران علم الهی، منبع علم، معرفت و حکمت هستند و به همین دلیل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از این منبع هستند و باید نظام معرفتی خود را بر اساس آنچه از این منبع جوشیده و تراوش کرده است، شکل و سامان دهند. برای درک صحیح مسایل مربوط به روانشناسی اجتماعی نیز سزاوار است که به این منبع مراجعه کنیم.
بدیهی است که سامان دادن علم روانشناسی اجتماعی با گرایش اسلامی آن، تلاش گستردهای را میطلبد که از موضوع این نوشتار خارج است. در این نوشتار قصد داریم تنها به عنوان نمونه، به ترجمه و شرح یکی از روایات صادره از ائمهی معصومین (علیهمالسلام) که در آن به یک مسأله از مسایل روانشناسی اجتماعی اشاره شده است، بپردازیم. این روایت از میان روایات صادره از امام هادی (علیهالسلام) انتخاب شده است.
ترجمه و شرح روایت:
قالَ الامامُ أبو الحسن، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه علیه:
* لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ،
از کسى که نسبت به او کدورت و کینه دارى و مکدر و آزرده خاطرش ساختهاى یا بر او خشم گرفتهاى، صفا، یک رنگی، صمیمیت و محبت مجوى.
جامعهی سالم، جامعهای است که بین افراد آن جامعه محبت، یک رنگی، صفا و صمیمیت حکم فرما باشد و آحاد آن جامعه همچون اعضای یک خانواده نسبت به هم با صفا معاشرت کنند؛ خشم و غضب بیجا، قلبهای مملو از کینه و کدورتهای حاصل از اختلافها، این آرامش اجتماعی را مورد تهدید قرار خواهند داد. کسی که در رفتار خود با دیگران این اصل را رعایت نکرده است، طبیعتاً نباید انتظار صفا و صمیمیت از طرف دیگران داشته باشد.
* ولاَ الوَفاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بهِ،
و از کسی که به او وفا نکردهای، خیانت کردهای و نیرنگ زدهاى، وفاداری طلب مکن.
قرآن کریم، با این که بزرگترین دشمن اسلام را یهود و مشرکان میداند و در توصیف آنان میفرماید:
« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا؛ یهود و مشرکان را لجوجترین دشمن نسبت به افراد با ایمان مییابی.»[1]
اما همین قرآن، هر زمان که پای پیمان و وفاداری نسبت به آن به میان میآید، دستور میدهد که مسلمانان پیمانهای خود را حتی با این گروهها حفظ کنند و چیزی از آن کم نکنند. از این رو میفرماید:
«إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ؛ مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید، تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد.»[2]
با این وصف، وفاداری نیز از لوازم جامعهی سالم است و در طرف مقابل، نیرنگ و خیانت از عوامل تهدید کنندهی این اصل مهم اجتماعی است. کسی که در رفتار با سایر افراد، طریق خدعه، نیرنگ و خیانت را پیش گرفته و به لوازم وفا متعهد نبوده است نباید از دیگران انتظار وفاداری داشته باشد.
* وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ،
همچنین از کسى که نسبت به او بدگمان هستى و تیر بدگمانىات را به او نشانه رفتهاى و نسبت به او با سوء ظن برخورد کردهای، نصیحت، موعظه، خوشبینی، خیرخواهى و خلوص طلب نکن.
«نصح» و خیرخواهى به این معناست که نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد بلکه طالب بقاى نعمت و افزون شدن آن براى همهی نیکان و پاکان گردد، یا به تعبیرى دیگر آنچه از خیر، خوبى و سعادت معنوى و مادى براى خویش مىخواهد براى دیگران نیز بطلبد و این یکى از فضایل معروف است که در آیات قرآن و روایات اسلامى به آن اشاره شده است. پیامبران الهى خیرخواهان امتها بودند و یکى از صفات بارز آنها همین موضوع بود.
قرآن مجید از زبان «نوح» شیخ الانبیا چنین نقل مىکند که به قوم خود فرمود:
«اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایى (از لطف و مرحمت و عنایت) مىدانم که شما نمىدانید.»[3]
در این جا بعد از مسألهی ابلاغ رسالت، سخن از نصح و خیرخواهى امت به میان آمده که نقطهی مقابل حسد، بخل و خیانت است. همین معنا با تفاوت مختصرى در مورد پیامبران بزرگ خدا، «هود، صالح و شعیب (علیهمالسلام)» نیز وارد شده است. بدیهى است که خیرخواهى منحصر به این چهار بزرگوار نبوده بلکه تمامی انبیاى الهى و اولیای معصومین این ویژگى را داشتهاند و پیروان راستین آنان نیز باید خیرخواه دیگران باشند.
در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که فرمودند: « اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِى اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ ؛ بلند مقامترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسى است که از همه بیشتر تلاش در خیرخواهى مردم کرده است.»[4] و در روایت دیگرى از همان حضرت (صلىاللهعلیهوآله) میزان و معیارى براى خیرخواهى بیان شده و آن این است که از منافع دیگران به اندازهی منافع خویش دفاع کند، ایشان میفرمایند: «لَیَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ اَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ هر کدام از شما باید نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشید به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است!»[5]
واژهی «نصح» و «نصیحت» اگر چه در زبان روزمرهی فارسى ما معمولاً به معنای اندرز به کار مىرود ولى در لغت عرب چنین نیست، بلکه مفهوم وسیع و گستردهاى دارد. «راغب» در کتاب «مفردات» مىگوید: «نصح و نصیحت» هر کار و هر سخنى است که در آن مصلحت دیگرى باشد و این واژه در اصل به معناى خلوص و اخلاص است. به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» مىگویند، کار خیاط را هم نصح مىنامند به خاطر اصلاح کردن پارچهاى که به او داده شده است و از آن جا که شخص خیرخواه از روى خلوص و اخلاص در اصلاح کار دیگران مىکوشد، واژهی نصح و نصیحت دربارهی او به کار مىرود و اصولاً هر چیزى که خالص و صاف باشد، خواه در سخن یا عمل و در امور مادى یا معنوى، واژهی «نصح» بر آن اطلاق مىشود. بنابراین هنگامى که در بحثهاى اخلاقى سخن از نصیحت به میان مىآید، مقصود، ترک هر گونه حسد، کینه، بخل، سوء ظن و خیانت است.[6] در نتیجه کسی که از نصح و خیرخواهی نسبت به دیگران دریغ کرده و با سوء ظن با دیگران روبهرو شده است نباید انتظار خیرخواهی از آنان داشته باشد.
* فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ. [7]
چون که دیدگاه، افکار و قلب دیگران نسبت به تو، همانند قلب خودت نسبت به آن ها مىباشد.
امام (علیهالسلام) در این فراز پایانی، علت آنچه را که در سطور گذشته مرور کردیم بیان میفرمایند و آن این که: «قلبها با هم مرتبطند و رفتار انسان با دیگران در رفتار آنها با انسان اثر مستقیم دارد و آنچه که هر کسی در دل نسبت به دیگران دارد، دیگران نیز همان را در دل نسبت به او خواهند داشت.»(*)
پی نوشت ها :
(1) سورهی مائده : 82
(2) سورهی توبه : 7
(3) سورهی اعراف : 62
(4) اصول کافى، صفحهی 28، حدیث 5 و 4
(5) همان مدرک.
(6) اخلاق در قرآن، جلد 2، نصح و خیرخواهی
(7) بحارالانوار: ج 50، ص 177، ح 56، و ج 71، ص 182 ح 41.
از آنجایی که حضرت عباس علیه السلام ، بر اثر فداکاری ها ، اخلاص ، ایثار و دیگر خصال عظیم انسانی در پیشگاه حضرت حق ، دارای مقام بسیار والا و ارجمند و آبروی مخصوص گردیدند ، توسل به ذیل عنایت آن حضرت ، موجب روا شدن حاجات است . چرا که پذیرش شفاعت ایشان در درگاه حضرت حق ، قطعی هست و هم چنین بسیار زیاد به تجربه رسیده که نذر برای آن حضرت و مادر بزرگوارشان خانم امّ البنین سلام الله علیها و توسل به ایشان ، حاجتمندان را به مقصود می رساند .
بعضی از علماء ، گفته اند که واژه ی عباس بر اساس حروف ابجد برابر با 133 هست ، بعد ار نماز روز جمعه ، اگر 133 بار با عبارت زیر به حضرت عباس متوسل شوید ، به امید خدا حاجت روا خواهید شد :
" یا کاشفَ الکرب ِ عَن وَجه ِ الحسین ِ ، إکشف کربی بحقّ أخیک َ الحُسین ِ "
ای که اندوه را از چهره ی حسین برطرف ساختی ، اندوه مرا به حق برادرت حسین علیه السلام ، بر طرف ساز .
در گه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب الحسین
هر که به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یکصد و سی وسه بار
ای علم افراخته در عالمین ! " إکشف یا کاشف کرب الحسین "
از کرم و جود جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی
از دیگر القاب حضرت عباس که بسیار معروف هم می باشد ، " علمدار " به معنی پرچمدار ست . در روز عاشورا پرچم بزرگ سپاه امام حسین علیه السلام در دست حضرت عباس علیه السلام بود . در جنگ های قدیم پرچمداری از موقعیت خاصی برخوردار بود . زیرا سر نگونی پرچم به معنی شکست بود و روحیه رزمندگان را تضعیف می کرد . حضرت عباس تا زمانی که جانی در بدن داشت ، پرچم را سرافراز نگه داشت . طبق پاره ای روایات ، او چون عمویش جعفر طیار با کمک دو بازوی بریده اش پرچم را به سینه اش چسباند و نگهداشت و قوت مرکز فرماندهی را با این کار حفظ کرد تا آن هنگام که عمود آهنین بر سرش زدند و در حقیقت او و پرچمش با هم بر زمین افتادند .
در نقل های تاریخی آمده است : زمانی که وسایل غارت شده از شهدای کربلا را به شام نزد یزید ملعون بردند ، در میان آن ها پرچم بزرگی بود که موجب بهت و حیرت یزید و حاضران شد . همه پرچم سوراخ شده و آسیب دیده بود ، اما دستگیره ی آن سالم بود . یزید از روی تعجب پرسید : " این پرچم را چه کسی حمل می کرد ؟ "
گفتند : " عباس بن علی "
یزید از روی حیرت و تجلیل از پرچمدار ، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت :
" أ ُنظروا إلی هذا العلـَم ِ فانّه ُ لـَم یَسلم منَ الطعن ِ وَ الضـّرب ِ إلا مـِـقبَضَ الیَد التی تَحملهُ "
به این پرچم بنگرید که بر اثر صدمات و ضربه ها هیچ جای آن سالم نمانده ، جز دستگیره ی آن که پرچمدار آن را با دست حمل می کرده است . سپس گفت :
" أبَیتَ اللّعنَ یا عبّاس ُ ، هکذا یکونُ وَفاء الأخ لأخیه ِ"
یا عباس ! با این جوانمردی لعن وناسزا را از خود دور کردی ، این ست معنی وفای برادر نسبت به برادرش !